پرویز حتما منتظر جواب نامه ات هستی من فکر می کردم که بدیعه خانم همه چیز را برای تو گفته و دیگر احتیاجی به تکرار آن نیست ولی از طرف دیگر هم فکر این که شاید تو هنوز نمی دانی من چه تصمیمی در مقابل آن خواهش تو اتخاذ کرده ام مرا راحت نمی گذارد من نامه ی تو را خواندم درست است که از تو چنین انتظاری نداشتم ولی باز هم به خاطر تو آن را می پذیرم و دیگران را هم راضی کرده ام از آن جهت خیالت راحت باشد تو در تلفن به من گفتی که باید روز مورد نظر حتما جمعه باشد بسیار خوب اگر تصمیم گرفته ای پس باید زودتر اقدام کنی چون تا روز جمعه 5 روز بیشتر باقی نمانده و ما نمی توانیم آن همه کار را در ظرف مدت کوتاهی انجام دهیم این جواب من است
موافق موافق منتظر اقدام تو هستیم.
خداحافظ فروغ
رو براتون بنویسم
-------------------------------
هیچ میدونین چــرا طــــــلاق زیــــــاده؟
چـرا شُـله پیچــــای خـــــــــــانـــــواده؟
یــه ریشتــر م کـــــــه زندگی بلــــرزه
همــون دقیــــقه پیــچ و مُهــره هــــرزه
بــاید یه جـــــــور باشه مُهره بـــــا پیـچ
وگـــــــرنــه کُـــلّ زندگیت میشـه هیـچ
خواستی اگه بـــــا کــسی وصلت کنی
بـــــاید یــه کم ســـایزشــو دقّـت کـنی
نگـــــــــــو درستش میکنـم ســــه روزه
خـــــــــرابتـــرم میشـه دلت میســــوزه
زنت اگــــــه مثـل خـــودت نبــــــاشـــه
دو روز دیگه تـو خــــونه ی بــــابــــاشه
چـــرا میــخـوای رزوه شــو تغیــیر بـدی
نیـــومـــده بـــــه طفلـکی گیـــــر بـدی
جــــرا میخــوای نوششو نیشش کنی؟
مُهره ی نمــــره پنجـــو شیشش کنی؟
تو که خودت ســایـزتــــو داری از پـیش
برو پی مُهــــره ی نمـــــره ی شیــش
این کــــــــه میگم نمـــــره ی اخلاقـیه
بقیـــــه ی چیزا هنـــــــوز بـــــــــاقـیـه
همّه چی مون از روی خـود خــــواهیـه
تصــــــوّ راتمـــون همـش وا هیـــــــه
از ته شـــوش بگیر برو تـــــــا جــــردن
دروغ شــــــده عینهــــو آب خـــــوردن
رفیقمون تـــوی پی . اچ . دی گیـــــره
میخـواد بــره دی . اچ . پی ام بگیــره --> d.h.p = دختر حاجی پولدار
یارو خودش هر کاری خـواسته کــرده
دنبـــال دختــــــر نجیب می گـــــــرده
میخواد مث هلـــــو رسیـده بـــــــاشه
آفتـــــاب و مهتاب ام ندیـده بـــــــاشه
درسته میدون مـــــــانـــــــــورش کمه
امـــــــــــــــا اونم مثــــل خــودت آدمه
شــایـد اونم کسی رو دیده بـــــــاشه
یکی دو بــــار دلش تپیــده بــــــاشــه
این چیــــــــزا بیــن آدمــــــــا ذاتـیـــه
اون کــــه اینــــارو نداره قــــــــــاطیـه
اینجا " تی "دو نقطه مون "طــا"شـده
قــافیه مـون یه خورده " اکفــا " شده
یـه مــــو قه هـایی بـــا یــه ذرّه دقت
نقــــطه ی ضعفت میشه عین قــوّت
به خـاطـر یــه "طـــــــا " نمیگـزم لب
دوبــــــاره مـیـرم سـر اصل مطلـب
دختــر بیچـاره کــه شکل مـــاهــه
چیکــار کنـه کـه قلب تـو سیـــاهـه؟
خـدا بـه اون هـر چی قشنگی داده
از نظــر تــــو مــــایــه ی فســــاده
بهش میگی از تـو خـونـه جُم نـخور
هــر چی بگـه میگی صـداتــو بـبُر
تو خـونه اخم و فُحش و دادو بیــداد
تـــوی خیـابونم کـه گشت ارشـــاد
-------------------------------------
بـاید بری کُلاتــــــو قــــاضی کنی
یـه خورده تمـرین ریــــــاضی کنی
دلت میخواد تــــو هـر دقیـقه و رُب
هر چی میگی اونم فقـط بگه خُب
امّا مهمّه خُب چـه جـــوری باشه
از ته دل بــاشه یــا زوری بـــاشه
خُبای کوتاه و کشــــــــیده داریـم
خُبای بی حال و لهیـــــــده دارـیم
فـرق اینــــا زمین تــا آسمــــونـه
آدم بـــــاید ایــن چیـزارو بدونــــه
مثل دوتــــا ردیـف تــوی مثـنــوی
یه خُب باید بگی یه خُب بشنـوی
یه بیت خوب ، با دوتـا خُب قشنگه
یکی خُبش کـم بشه کار می لنگه
----------------------------------
تــــا پســــرا بهم نگفتن چـــــرا
یه خورده هم برم سر دختـــــرا
------------------------------
بعد چهــــار ســـــال پشت کنـکـور
قبول شدی یه جــــای دور بــــا زور
آخر سر گــــرفتی بـــــا هـنّ و هن
لیســـــــانــس درّه تپّـــه از رودهـن
نشستی خــونـه گل لگد می کنی
خـواستـگارای خــوبــو رد می کنی
به خـــــــاطر اینکـه لیسـانس داری
بی خـودو بی جهت کلاس میذاری
چرا باید تو کـه لیسانسه مــــونی؟
از رو کتــاب متنـو غلـــــط بخـونی؟
یه نکته هم بگم که یـــــــادت نـره
لیسانس خوبه ، ولی سـواد بهتره
میگی فلانی کــه بـابــاش وزیــــره
روزی هزار دفـعه بـرات می میـــره
برای ســـرکــار که بـابــات عـوامـه
فکـرای اینـجوری خیــال خـــــامــه
آخه بابــا اونکه بـــابـــاش وزیــــره
مگه خُـله بیـــــاد تـــــــورو بگیــره
هرجـــا میری کلّی طلا بــاهـــاتـه
تمـــوم دغدغت النگـــــوهـــاتــــه
تــــــوی طــلا فــــروشیـا پلاسی
بــه این میگن آخــــر بی کلاسی
میخوای مث عروس قصّه ها شی
کلّ نداشته هــاتـو داشته بـاشی
هزار امیــــد و آرزو بــاهــــاتــــــه
اینــا امید نیست، عُقده هـــــاتــه
شوهر بیچاره کـه کـــــــارمنــــده
چـه میدونه قیمت بنــــــز چـنــده
فـرشای شوهرت کــه زیر پـــاتـه
بعض گلیم پـــــاره ی بـــابـــــاتـه
صبر اونم یـه دفعـه ای سر میــاد
صدای آژیـــــــــر خطـر در میـــاد
وقتی ببــینه زندگیش سیـــاهــه
چاره ی کـــــار توی دادگــــاهــه
چه کاریست این دست ما داده ای
دلی را کــــه بـردی بـه دوز و کلک
دوبـــــاره به من پس فرستـاده ای
بیـــــا واقـعـــــا راستش را بگـــــو
چرا بـــــا دل من چپ افتــــاده ای
نگفتـم نگهداریش مشکل است؟
نگفتی که صد در صد آمــــاده ای؟
چگــــونه تـــــــرا پیش بینی کنم؟
تــــــو یک اتفــــاق نیفتـــــاده ای
کسی به فکر گل ها نیست کسی به فکر ماهی ها نیست کسی نمی خواهد باورکند که باغچه دارد می میرد که قلب باغچه در زیر آفتاب ورم کرده است که ذهن باغچه دارد آرام آرام از خاطرات سبز تهی می شود و حس باغچه انگار چیزی مجردست که در انزوای باغچه پوسیده ست حیاط خانه ما تنهاست حیاط خانه ی ما در انتظار بارش یک ابر ناشناس خمیازه میکشد و حوض خانه ی ما خالی است ستاره های کوچک بی تجربه از ارتفاع درختان به خاک می افتد و از میان پنجره های پریده رنگ خانه ی ماهی ها شب ها صدای سرفه می آید حیاط خانه ی ما تنهاست پدر میگوید از من گذشته ست از من گذشته ست من بار خود رابردم و کار خود را کردم و در اتاقش از صبح تا غروب یا شاهنامه میخواند یا ناسخ التواریخ پدر به مادر میگوید لعنت به هر چی ماهی و هر چه مرغ وقتی که من بمیرم دیگر چه فرق میکند که باغچه باشد یا باغچه نباشد برای من حقوق تقاعد کافی ست مادر تمام زندگیش سجاده ایست گسترده درآستان وحشت دوزخ مادر همیشه در ته هر چیزی دنبال جای پای معصیتی می گردد و فکر می کند که باغچه را کفر یک گیاه آلوده کرده است مادر تمام روز دعا می خواند مادر گناهکار طبیعی ست و فوت میکند به تمام گلها و فوت میکند به تمام ماهی ها و فوت میکند به خودش مادر در انتظار ظهور است و بخششی که نازل خواهد شد برادرم به باغچه می گوید قبرستان برادرم به اغتشاش علفها می خندد و از جنازه ی ماهی ها که زیر پوست بیمار آب به ذره های فاسد تبدیل میشوند شماره بر می دارد برادرم به فلسفه معتاد است برادرم شفای باغچه را در انهدام باغچه می داند او مست میکند و مشت میزند به در و دیوار و سعی میکند که بگوید بسیار دردمند و خسته و مایوس است او نا امیدیش را هم مثل شناسنامه و تقویم و دستمال و فندک و خودکارش همراه خود به کوچه و بازار می برد و نا امیدیش آن قدر کوچک است که هر شب در ازدحام میکده گم میشود و خواهرم که دوست گلها بود و حرفهای ساده ی قلبش را وقتی که مادر او را میزد به جمع مهربان و ساکت آنها می برد و گاه گاه خانواده ی ماهی ها را به آفتاب و شیرینی مهمان میکرد ... او خانه اش در آن سوی شهر است او در میان خانه مصنوعیش با ماهیان قرمز مصنوعیش و در پناه عشق همسر مصنوعیش و زیر شاخه های درختان سیب مصنوعی آوازهای مصنوعی میخواند و بچه های طبیعی می سازد او هر وقت که به دیدن ما می آید و گوشه های دامنش از فقر باغچه آلوده می شود حمام ادکلن می گیرد او هر وقت که به دیدن ما می آید آبستن است حیاط خانه ما تنهاست حیاط خانه ما تنهاست تمام روز از پشت در صدای تکه تکه شدن می آید و منفجر شدن همسایه های ما همه در خاک باغچه هاشان به جای گل خمپاره و مسلسل می کارند همسایه های ما همه بر روی حوض های کاشیشان سر پوش می گذارند و حوضهای کاشی بی آنکه خود بخواهند انبارهای مخفی باروتند و بچه های کوچه ی ما کیف های مدرسه شان را از بمبهای کوچک پر کرده اند حیاط خانه ما گیج است من از زمانی که قلب خود را گم کرده است می ترسم من از تصور بیهودگی این همه دست و از تجسم بیگانگی این همه صورت می ترسم من مثل دانش آموزی که درس هندسه اش را دیوانه وار دوست میدارد تنها هستم و فکر میکنم که باغچه را میشود به بیمارستان برد من فکر میکنم ... من فکر میکنم ... من فکر میکنم ... و قلب باغچه در زیر آفتاب ورم کرده است و ذهن باغچه دارد آرام آرام از خاطرات سبز تهی میشود ( استاد فروغ فرخزاد ) |